یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین

پسر خاک بودن افتخار لباس خاکی هاست....(یا ابو تراب(ع))

گر گدا کاهل بود هم تو کرامت میکنی

نیمه ی ماه خدا شد ، ماه پیدا میشود
میرسی از راه و راه از چاه پیدا میشود


بر در این خانه حتما راه پیدا میشود
آری اینجا هم گدا هم شاه پیدا میشود


تا خدا یک جلوه بنماید حسن را آفرید
ظاهرا یک جا دوباره پنج تن را آفرید


در مسیرت هر کجا پا می نهی ،دل ریخته
بس که حسن بی حساب از آن شمایل ریخته


زود پیدا میشوی هرجا که مشکل ریخته
دور تا دور شما همواره سائل ریخته


آسمان ها را نمک پرورده ات میساختی
هر زمانی هر کجا که سفره می انداختی


خیل عشاقیم بر ما تهمت دیوانه چیست
صید تو بودن فقط عشق است آب و دانه چیست


لطف تو دریاست دیگر کاسه و پیمانه چیست
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست 


گر گدا کاهل بود هم تو کرامت میکنی
سائلت را از کرم غرق خجالت میکنی


 چه کسی گفته که دستان شما در بند بود
لال باد آنکه بگوید صلح تو لبخند بود


صلح تو جنگ است از این حیث بی مانند بود
دشمنت هرگز نفهمیده ست ، یک ترفند بود


کربلایی را میان صلح خود طی کرده ای
این تو بودی در جمل فتنه را پِی کرده ای


هر زمانی غیر تو بر هرکه رو انداختم
زود شرمنده شدم یعنی تو را نشناختم


زندگی را برده ام چون که به تو دل باختم
در خیال خود برای تو حرم ها ساختم


عاقبت قبر تو هم دارای گنبد میشود
عاقبت روزی مدینه مثل مشهد میشود


شکر خدا که اهل دعا لطف می کنند
فرقی نمی کند، همه جا، لطف می کنند


اینجا اگر یکی دو درم را طلب کنیم
پر می کنند کیسه ی ما، لطف می کنند


تنها بفکر آبروی سایل اند پس
بی منت و بدون صدا لطف می کنند


هرگز کسی ز درگهشان ناامید نیست
وقتی بجای نقره، طلا لطف می کنند


اینها که هیچ اهل تعلق نبوده اند
فرقی نمی کند که چه را لطف می کنند


ما ریزه خوار خوان کریمانه ی توییم
شکر خدا گدای در خانه ی توییم


ما از نگاه ساده ی تو مست می کنیم
با قطره ای ز باده ی تو مست می کنیم


عطر شراب پر شده در آسمان شهر
اندر مسیر جاده ی تو مست می کنیم


گرچه حرم به حکم حرامی، حرام شد
با گنبد نواده ی تو مست می کنیم


تقدیر ماست دست تو و خانواده ات
همواره با اراده ی تو مست می کنیم


میخانه بسته نیست اگر صاحبش تویی
تا با لب گشاده ی تو مست میکنیم


شکر خدا که باده ی بسیار می خوریم
افطار را ز لعل لب یار می خوریم


 هرجا که عرصه تنگ شده اقدام کرده ای
فتنه گران طایفه را رام کرده ای


روز جمل تو یک تنه لشکر شدی و بعد
روز سپاه تفرقه را شام کرده ای


اصلا تخصص تو شکست نفاق هاست
با حرف نه که با عمل اعلام کرده ای


صلح ات کم از حماسه کربوبلا نداشت
با این حساب در عمل ایهام کرده ای


گویا خلیل هستی و داری تبر به دست
تا ضربه را حواله ی اصنام کرده ای


طوفان شده،قلب سپاه ریا زدی
از ناقه ی نفاق بپا کرده، پا زدی


خوی ات شبیه فاطمه روی ات چو مصطفی
اول پسر ز نسل بطولی و مرتضی


نامت گشایش همه ی مشکلات ماست
حاجات ما بنام حسن می شود روا


با این همه کرامت و دست خدایی ات
باید بگویم "اشهد ان الحسن…” تو را


از بخشش و عطای تو ما را همین بس است
یک رشته، نخ به ما بده از گوشه ی عبا


دولتسرای شیعه در خانه ی شماست
فیض عظیم در کف پیمانه ی شماست


 تو برکت مضاعف ماه عبادتی
چارم نفر ز آل عبا و طهارتی


وصف تو نیست، کار ادیبان سخنوران
آنسوتر از حدود کلام و عبارتی


حاجت رواست هر که در خانه تو زد
تنهاترین تجسم لفظ کرامتی


اینجا که احتیاج به عرض نیاز نیست
سایل گرفته حاجت خود با اشارتی


آخر برای قبر تو گنبد بنا کنیم
عالم به دست مرحمتت آشنا کنیم


قاسم احمدی

بسم نعم النصیر

سرباز ابوتراب بودن افتخار لباس خاکی هاست...

خاکی باش،بسیجی...

یا علی مدد
Designed By Erfan Powered by Bayan